
سید باقر نبوی: در حالی که اکثر فیلمهایی که میبینیم یا بیماری روشنفکری دارند و یا نابلدی و یا هر دو را با هم، میشود از دیدن فیلمی مفرح و شاد در روزهای نخست جشنواره، بسیار خوشحال شد. از اینکه یک فیلم بیآنکه مخاطب را فراری دهد و ملال بیافریند، تا به آخر قصهاش را میگوید. این برای تا اینجای ضد گلوله موفقیت بزرگی است. در میان معدود فیلمهایی که در جشنواره دیدم، بیتردید «ضد گلوله» بهترین بود.
«ضد گلوله» تمی تکراری دربارهی آدمی عاصی دارد که در موقعیت تحول قرار میگیرد و میان آدمهایی میافتد که در جهانی متفاوت به سر میبرند. این به خودی خود هم ظرفیت طنز بالاتری میآفریند و هم کمک میکند فضای جدی جنگ را با کنتراست طنز تجربه کنیم. در «ضد گلوله» تا حدود خوب و قابل قبولی جنگ و آدم های جبهه ما نشان داده میشوند. جبهه چیزی شبیه خودش میشود. بیهوده شلوغ کاری به سبک نجات سرباز رایانی ندارد. سعی میکند «دفاع مقدس» دربیاورد و دشمنش را بی شعار و ادعای روشنفکری ضد جنگ نشان دهد. دشمن، دشمن است و اینجا هم آدمها هر روز با مرگ مواجهند. (از میان دیالوگهای فیلم) اینها به علاوه نکتههای خوب دیگر همگی از مثبتها و متفاوت بودنهای فیلم هستند و قابل دفاعاند.
اما غیر از این در پایان قصه، تکلیف سلیم (مهدی هاشمی) با دفاع مقدس و تکلیف ما با او مشخص نمیشود. معلوم نمیشود سلیم دقیقاً موضعش نسبت به جنگی که تجربه کرده چه بوده است. در یکی از سکانسهای خوب فیلم با تلاشی آگاهانه و درست با فاصلهگیری از شعار، سلیم و رزمندهی دیگر (مسعود کرامتی) در حالت و شوخ و بیخودی که دارند، به نتیجهی دفاع از میهن و مقاومت میرسند. این سکانس از دقایق به اندازه و متعادل فیلم است که از بند شعارزدگی هم نجات مییابد. اما باز برای تعیین تکلیف سرراست مخاطب کافی نیست.
سلیم را در پایان در کسوت شغل همیشگیاش میبینیم و احیاناً میفهمیم با وجود دلبستگی او به دوستان شهیدش و خاطرات جبهه، هنوز از کارش دست نکشیده است. میشد این حس و حال، عمیقتر و عینیتر دیده شود. فرمانده که نایب نام دارد، با پرداخت نسبت خوب تا حدودی فهمیده میشود و کاریکاتوری از یک بسیجی نیست، اما او هم با شهادت پایان مییابد و تبدیل به یک عکس میشود. گو اینکه کارگردان نمیداند با آنچه که ساخته چه باید بکند؟